علی ، حامى و جانشین پیامبر (ص)
2020/03/05پیامبر اسلام به مدت سه سال ، از دعوت عمومى خوددارى مى ورزید و تنها در تماس هاى خصوصى با افرادى که زمینه پذیرش را در آنها احساس مى کرد، آنها را به اسلام دعوت مى کرد .
پس از سه سال فرشته وحى نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ کرد که پیامبر دعوت همگانى خود را از طریق دعوت خویشان و بستگان آغاز نماید . فرمان خدا چنین بود :
«بستگان نزدیک خود را از عذاب الهى بیم ده ، و پرو بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ایمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت کن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از کارهاى (بد) شما بیزارم.»
پیامبر به على (ع) دستور داد که چهل و پنج نفر از شخصیت هاى بزرگ بنى هاشم را براى ضیافت ناهار دعوت کند و غذایى از گوشت همراه با شیر آماده سازد.
مهمانان همگى در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموى پیامبر با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقیب هدف ، انداخت و مجلس بدون اخذ نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر ، خانه رسول خدا (ص) را ترک گفتند و پیامبر تصمیم گرفت که فرداى آن روز ، ضیافت دیگرى ترتیب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نماید.
باز على (ع) به دستور پیامبر غذا و شیر آماده نمود و از شخصیت هاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استماع سخنان پیامبر دعوت به عمل آورد . مهمانان همگى باز در موعد مقرر حضور بهم رسانیدند . پیامبر (ص) پس از صرف غذا سخنان خود را چنین آغاز کرد : « هیچ کس از مردم براى کسان خود چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام ، نیاورده است . من خیر دنیا و آخرت براى شما آورده ام . خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگى وى و رسالت خویش ، دعوت کنم . چه کسى از شما مرا در این راه کمک مى کند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد؟»
ایشان این جمله را گفته و مقدارى مکث فرمودند تا ببیند کدام یک از آنان به نداى او پاسخ مثبت مىدهد؟ در این موقع سکوتى مطلق آمیخته با بهت و تحیر بر مجلس حکومت مى کرد و همگى سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند . ناگهان على (ع) که سن او در آن روز از ۱۵ سال تجاوز نمى کرد ، سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت :
« اى پیامبر خدا من تو را در این راه یارى مى کنم »
سپس دست خود را به سوى پیامبر دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکارى بفشارد . در این موقع پیامبر دستور داد که على (ع) بنشیند . بار دیگر پیامبر گفتار خود را تکرار فرمود، باز على برخاست و آمادگى خود را اعلام کرد . این بار نیز پیامبر به وى دستور داد بنشیند . در مرتبه سوم نیز مانند دفعات پیشین کسى جز على برنخاست و تنها او بود که بپاخاست و پشتیبانى خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع پیامبر (ص) دست خود را بر دست على زد و جمله تاریخى خود را در مجلس بزرگان بنى هاشم درباره على بیان نموده و فرمود :
« هان اى خویشاوندان و بستگان من ! على برادر و وصى و خلیفه من در میان شما است.»
فداکارى بزرگ
در سال سیزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پیمان عقبه دوم در شب سیزدهم ذیحجه، میان پیامبر اسلام (ص) و یثربیان که طى آن مردم یثرب پیامبر را به آن شهر دعوت نموده و قول حمایت و دفاع از آن حضرت دادند ، و از فرداى آن شب مسلمانان مکه بتدریج به یثرب هجرت کردند ، سران قریش دانستند پایگاه تازهاى براى نشر دعوت اسلام در یثرب آماده شده است ، از این رو احساس خطر کردند ، چه ، مى ترسیدند که پس از آن همه آزار و اذیت که به پیامبر و پیروان او رسانده اند ، پیامبر در صدد انتقام بر آید و اگر هم فرضا قصد جنگ نداشته باشد ، ممکن است راه بازرگانى قریش به شام را که از کنار یثرب عبور مى کرد ، مورد تهدید قرار دهد .
براى رویارویى با چنین خطرى ، در آخر ماه صفر سال ۱۴ بعثت در «دارالندوه» (مجلس شوراى مکه) اجتماع کردند و به چاره اندیشى پراختند. در این شورا برخى از حاضران پیشنهاد کردند که پیامبر تبعید یا زندانى شود ولى پیشنهاد رد شد . سرانجام تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند ، اما کشتن پیامبر کار آسانى نبود زیرا بنى هاشم آرام نمى نشستند و به خونخواهى بر مى خاستند. سرانجام تصمیم گرفتند که از هر قبیله جوانى آماده شود تا شبانه دسته جمعى بر سر حضرت محمد (ص) بریزند و او را در بستر خواب قطعه قطعه کنند ، در این صورت قاتل ، یک نفر نخواهد بود و بنى هاشم نمى توانند به خونخواهى برخیزند زیرا جنگ با همه قبائل براى آنان مقدور نخواهد بود و ناچار به گرفتن خون بها راضى خواهند شد و ماجرا خاتمه خواهد یافت . قریش براى اجراى نقشه خود شب اول ربیع الاول را انتخاب کردند .
خداوند بعدها هر سه نقشه آنان را یادآورى نموده و فرمود: «به یادآور هنگامى را که کافران نقشه مى کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از مکه) خارج سازند. آنها چاره مى اندیشیدند (و تدبیر مى کردند) و خداوند هم تدبیر مى کرد و خدا بهترین چاره جویان (و مدبران) است».
به دنبال این تصمیم قریش ، فرشته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت و دستور الهى را ابلاغ کرد که پیامبر شهر مکه را به عزم یثرب ترک کند. در اینجا براى شکست نقشه دشمن لازم بود پیامبر (ص) از شیوه «رد گم کردن» استفاده کند تا بتواند از شهر خارج شود. براى این منظور لازم بود فرد جانباز و فداکارى شب در بستر پیامبر بخوابد تا گروهى که به خانه او یورش مى برند، تصور کنند او هنوز خانه را ترک نگفته است و در نتیجه فکر آنان فقط متوجه خانه او شود و از کنترل راه ها غفلت کنند. چنین فردى جز على (ع) کسى نبود .
از این نظر پیامبر نقشه سران قریش را با على (ع) در میان گذاشت و فرمود : امشب در بستر من بخواب و آن پارچه سبزى را که من هر شب بر روى خود مى کشیدم ، بر روى خود بکش تا تصور کنند که من در بستر خفته ام .
على (ع) به این ترتیب عمل کرد، ماموران قریش از سر شب خانه پیامبر را محاصره کردند و بامداد که با شمشیرهاى برهنه به خانه هجوم بردند ، على (ع) از بستر بلند شد .
آنان نقشه خود را تا آن لحظه صد در صد دقیق و موفق مى پنداشتند ، با دیدن على سخت برآشفتند و روى به وى کرده گفتند : محمد کجاست؟ على فرمود : مگر او را به من سپرده بودید که از من مى خواهید ؟ کارى کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند.
در این هنگام به سوى على (ع) یورش بردند و به نقل «طبرى» او را آزردند و آنگاه وى را به سوى مسجدالحرام کشیدند و پس از بازداشت مختصرى او را آزاد ساختند و در سمت مدینه به تعقیب پیامبر پرداختند ، در حالى که پیامبر در غار «ثور» پنهان شده بود. قرآن مجید این فداکارى بزرگ على (ع) را در تاریخ جاودانگى بخشیده و طى آیه اى او را از کسانى معرفى مى کند که در راه خدا جان خود را فدا مى کنند :
«بعضى از مردم با ایمان جان خود را براى کسب خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»
مفسران مى گویند: این آیه درباره فداکارى بزرگ على (ع) در لیله المبیت نازل شده است.