شهادت امام رضا (ع)
2020/10/14شهادت امام رضا علیه السلام بنابه قول مشهور در بین شیعه، در روز ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری قمری واقع گردیده است. آن حضرت توسط مامون خلیفه عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند.
تاریخ شهادت
درباره تاریخ شهادت امام رضا علیه السلام گفتار مورخان و سیرهنگاران مختلف است:
شیخ مفید در مسارالشیعه، آن را در روز ۲۳ ذی القعده سال ۲۰۳ میداند.[۱] به همین جهت، برای زیارت آن حضرت در این روز تأکید فراوانی به عمل آمده.[۲] برخی، روز ۲۳ ماه رمضان را روز شهادت آن حضرت دانستند.[۳]
عدهای هم، شهادتش را در ماه صفر ذکر کردهاند ولیکن برخی از آنان روز چهاردهم، برخی روز هفدهم و برخی دیگر آخرین روز صفر را تاریخ شهادت میدانند.[۴] معروف و مشهور میان علما و مورخان شیعه آن است که آن حضرت در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ قمری در طوس به شهادت رسید و این، گفتار شیخ مفید در ارشاد نیز است.[۵]
چگونگی شهادت
مرگ در اثر زیاد خوردن انگور:
ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلکان درباره نحوه درگذشت امام رضا علیه السلام نوشتهاند: امام بر اثر زیاد خوردن انگور وفات نمود.[۶]
سید جعفر شهیدی پس از نقل این نظر آن را مردود دانسته و در مورد آن می گوید: راستى که این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان مى تواند چنان پرخورى را درباره یک آدم معمولى بپذیرد، تا چه رسد به امامى که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائی اش اعتراف داشتند.[۷]
مسموم شدن بدون بیان علت:
عده اى در این باره فقط خود حادثه را گزارش کرده اند ولى هیچ گونه ذکرى از علت آن ننموده اند و فقط بر سبیل تردید چنین آورده اند: «گفته مى شود که او مسموم شد و درگذشت».[۸]
مسموم شدن به دست عباسیان:
عده اى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته اند ولى معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیرعلى داراى همین عقیده بود[۹] که احمد امین نیز بدان اشاره کرده، او خود گفته است: «اگر براستى او را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسى غیر از مامون به او خورانیده، یعنى یکى از مدعیان حکومت براى خاندان عباسى».
وفات به مرگ طبیعی:
برخى دیگر گفته اند که امام به مرگ طبیعى درگذشت و هرگز مسمومیتى در کار نبود. براى اثبات این موضوع دلایلى ذکر کرده اند. یکى از این افراد «ابن جوزى» است که پس از نقل قول از دیگران که نوشته است: پس از یک استحمام در برابر امام علیه السلام بشقابى از انگور که بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزى مى نویسد که این درست نیست که بگوییم مامون عامل مسموم کردن وى بوده باشد. چه اگر این طور بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى کرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذتى چشم پوشیده بود.[۱۰]
دکتر احمد محمود صبحى نیز چنین پنداشته که داستان مسمومیت امام رضا علیه السلام از مطالب ساختگى شیعه است که هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون که از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضى احساس نمى کنند.[۱۱]
مسموم شدن به دست مامون:
کسانى که بر این عقیده اند گروه بزرگى را تشکیل مى دهند که ابن جوزى نیز بدان ها اشاره کرده است. و شیعیان بطور کلى این نظر را تایید کرده اند. شیخ مفید می نویسد: آن دو – یعنى مامون و امام رضا علیه السلام – با همدیگر انگورى را تناول کردند سپس امام علیه السلام بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد!!!
شیخ مفید در کتاب ارشاد دو روایت مختلف زیر را در مورد نحوه شهادت آن حضرت به دست مامون به شرح زیر نقل می کند:
روایت اول: روزی آن حضرت با مامون طعامی خوردند و حضرت از آن طعام بیمار شد و مامون نیز خود را به تمارض زد. سپس شیخ مفید در تفصیل این جریان غم انگیز آورده است که: محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از عبدالله بن بشیر روایت کرده که گفت: مامون به من دستور داد ناخنهای خود را بلند کنم و این کار را برای خود عادی نمایم و برای کسی درازی ناخن خود را نشان ندهم، من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه به تمر هندی بود و به من گفت: این را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پیش حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امید بهبودی دارم. مامون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم و کسی از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمدهاند؟ حضرت فرمود: نه. مامون خشمناک شد و به غلامان فریاد زد که چرا به آن حضرت رسیدگی نکردهاند. سپس گفت: هم اکنون آب انار بگیر و بخور که برای رفع این بیماری چارهای جز خوردن آن نیست. برادر عبدالله بن بشیر گوید: پس به من گفت: انار برای ما بیاور، و من اناری چند حاضر کردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم و مامون آب آن را با دست خود به امام رضا علیه السلام خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بیشتر زنده نماند که از دنیا رفت.
مرحوم مفید در ادامه گزارش خود از اباصلت هروی روایت کرده که گفت: پس از آن که مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بیرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود: ای اباصلت اینان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گویا بود.
روایت دوم: شیخ مفید در روایت دیگر از محمد بن جهم نقل می نماید که گفت: حضرت رضا علیه السلام انگور را زیاد دوست میداشت، پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه کردند، و در دانههای آن سوزنهای زهرآلود زدند، سپس آن سوزنها را کشیده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بیماری که پیش از این گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود میل فرمود و سبب شهادتش گردید.[۱۲]
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعى امام علیه السلام بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرجح دانسته اند. مانند این افراد:
ابن حجر در صواعق، ص ۱۲۲ – ابن صباغ مالکى در فصول المهمه، ص ۲۵۰.
مسعودى در اثبات الوصیه، ص ۲۰۸، التنبیه والاشراف، ص ۲۰۳، مروج الذهب، ۳، ص ۴۱۷.
قلقشندى در مآثر الانافه فى معالم الخلافه، ۱، ص ۲۱۱.
قندوزى حنفى در ینابیع الموده، ص ۲۶۳ و ۳۸۵.
جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى، ۲، بخش ۴، ص ۴۴۰، و در صفحه آخر از کتاب امین و مامون.
ابوبکر خوارزمى در رساله خود – احمد شلبى در تاریخ اسلامى و تمدن اسلامى، ۳، ص ۱۰۷.
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین – ابوزکریا موصلى در تاریخ موصل ۱۷۱/۳۵۲ – ابن طباطبا در الآداب السلطانیه، ص ۲۱۸ – شبلنجى، در نور الابصار، ص ۱۷۶ و ۱۷۷ چاپ سال ۱۹۴۸.
سمعانى در انسابش، ۶، ص ۱۳۹.
در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، ص ۲۷۸ – عارف تامر در الامامه فی الاسلام، ص ۱۲۵.
دکتر کامل مصطفى شیبى در الصله بین التصوف والتشیع، ص ۲۲۶ و بسیارى دیگر…
پیشگویى شهادت امام رضا
رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر یا ائمه اطهار علیهم السلام، سال ها پیش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امام علی بن ابیطالب علیهالسلام فرمود:
سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی الا فَمَن زارَهٌ فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَهٌ ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر و لو کانَت مثل عَدَدِ النُّجومِ و قطر الامطار وَ وَرَقِ الاشجار.[۱۳] به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته میشود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را میآمرزد و لو این که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد.
و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز مینویسد: از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که میفرمود:
ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّم مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَهٌ کَمَن زارَ رَسُول الله[۱۴]؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل میرسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون میشود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است.
همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که میفرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید میشود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل میرساند؟ فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر میکشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن میکنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر مینویسد و در زمره ما محشور میگردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده میشود.[۱۵]
غسل و تدفین جسد مطهر امام
صاحب بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبهاى که هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاک بردار بیاور. داخل قبه شدم و خاک را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاک را که مربوط به طرف راست است بمن بده، تقدیم کردم، بو کشیده ریخت، فرمود در اینجا می خواهند برایم قبر حفر کنند، سنگى پدیدار خواهد شد که اگر تمام کلنگهاى خراسان را جمع کنند نمیتوانند آن را بردارند. در مورد خاکى که از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تکرار نمود… پس از آن فرمود: فردا می روم پیش این نابکار، وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب می دهم، چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مکن.
ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست، در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مىخواهد، کفش پوشیده از جاى حرکت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد، جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوههاى مختلف بود، یک خوشه انگور بدست داشت که مقدارى از آن را خورده بود همین که چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حرکت کرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید و آن جناب را پهلوى خود نشانید. امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است. مأمون درخواست کرد از آن انگور بخورد، فرمود مرا معاف دار، گفت ممکن نیست، شاید بمن اطمینان ندارى، مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد، آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشهاى پرت کرده از جاى حرکت نمود. مأمون گفت: کجا میروى؟ فرمود: به جایى که فرستادى!
وقتى خارج شد عبا را بر سر کشیده بود چیزى عرض نکردم تا داخل خانه شد، دستور داد درها را ببندم، در رختخواب خوابید، من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. در همین موقع مشاهده کردم جوانى خوش روى با موىهاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد، پیش رفته عرض کردم از کجا آمدى، درها که بسته بود؟ فرمود کسى که مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم کرده.
گفتم: شما کیستى؟ «فقال انا حجه اللَّه علیک یا ابا صلت انا محمد بن علی». به طرف اطاق علی بن موسى الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین که چشم حضرت رضا علیه السّلام به او افتاد فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید و بجانب خود کشانید. امام جواد پیوسته پدر را مىبوسید و آرام با او سخنانى می گفت که من نفهمیدم. در این هنگام کفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشکار شد، حضرت جواد آن کف را مکید امام دست در گریبان خود کرد چیزى شبیه گنجشک خارج کرده بحضرت جواد داد آن را بلعید. در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت.
حضرت جواد فرمود: ابا صلت حرکت کن از انبار تخت بیاور با آب تا پدرم را غسل دهم. عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست، فرمود هر چه می گویم بجاى آور، داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بکمر زدم تا امام را غسل دهم. فرمود تو یک طرف برو کسى هست که بمن کمک کند. حضرت رضا را غسل داد باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى که در آن کفن و حنوط پدرم هست بیاور وارد شدم زنبیلى دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم، آوردم خدمت ایشان پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند.
آنگاه فرمود تابوت بیاور، عرض کردم بروم پیش نجار بگویم تابوت بسازد فرمود داخل انبار تابوت هست وارد شدم تابوتى دیدم که در آنجا قبلا ندیده بودم جسم پاک امام را در آن تابوت نهاد دو رکعت نماز خواند هنوز تمام نشده بود تابوت بلند شد و سقف شکافته گردید از خانه خارج شد. عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه هم اکنون مأمون مىآید حضرت رضا را از من میخواهد، چه کنم؟
فرمود: ساکت باش الان بر میگردد هر پیغمبر اگر چه در مشرق بمیرد و وصى او در مغرب خداوند بین ارواح و اجساد آنها جمع خواهد کرد هنوز سخن امام جواد تمام نشده بود که سقف شکافته شد و تابوت بر زمین آمد، از جاى حرکت نمود پیکر پاک امام را از تابوت بیرون آورد و در رختخوابش گذاشت مثل اینکه نه غسل داده شد و نه کفن گردیده.
فرمود: حرکت کن در را براى مأمون بگشا. همین که در را گشودم دیدم مأمون و غلامان ایستادهاند با گریه داخل شد گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صداى بلند میگفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، کنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد آماده غسل و کفن شوند امر کرد برایش قبر بکنند. تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشکار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد یکى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است جوابداد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد دستور داد در طرف قبله قبر بکنند گفتم بمن فرموده است که هفت پله بکنند و ضریحى بگشایند گفت بمقدارى که ابا صلت میگوید بدون ضریح بکنید ولى لحد قرار میدهم.
وقتى رطوبت و ماهیها را مشاهده کرد گفت: پیوسته حضرت رضا در زمان زندگانى ما را از عجایب خود بهرهمند میکرد اینک بعد از مرگ نیز نشان میدهد وزیرش گفت میدانى منظور از نشان دادن این عجایب چیست مأمون گفت: نه. وزیر گفت: میخواهد بفهماند که اقتدار و سلطنت شما بنى عباس با زیادى حکمروا و مدت طولانى مثل این ماهیهاى کوچک است وقتى مدت شما تمام شود خداوند شخصى از ما را بر شما مسلط خواهد کرد که این سلسله را منقرض کند گفت راست میگوئى.
ابا صلت میگوید: آنگاه مأمون گفت آن دعائى که میخواندى بمن بیاموز. سوگند یاد کردم که همین الان فراموش کردم، راست هم میگفتم. دستور داد مرا زندانى کنند و حضرت رضا علیه السّلام را دفن نمود.
یک سال در زندان بودم خیلى دلم تنگ شد شبانگاهى تا بصبح متوسل به خاندان نبوت شدم و از خدا خواستم بحق آنها مرا نجات دهد هنوز دعایم تمام نشده بود که امام جواد وارد شد فرمود دلت تنگ شده است عرض کردم: آرى بخدا قسم. فرمود: حرکت کن دست به زنجیرهائى که به آن بسته شده بودم زد باز شد دست مرا گرفت و از زندان خارج نمود با اینکه غلامها و زندانبانها ایستاده بودند و مرا میدیدند ولى قدرت حرف زدن نداشتند از زندان که بیرون آمدم فرمود: در پناه خدا دیگر نه تو مأمون را خواهى دید و نه او ترا. ابا صلت گفت: بعد از آن تاکنون مأمون را ندیدهام.[۱۶]
منبع
مسارالشیعه (شیخ مفید)، ص ۱۶.
منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج ۲، ص ۳۱۲؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۹۷.
زندگانی چهارده معصوم علیهمالسلام (ترجمه اعلام الوری – امین الاسلام طبرسی)، ص ۴۲۴.
منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۱۲.
الارشاد (شیخ مفید)، ص ۵۹۱.
الکامل، ۵، ص ۱۵۰ – طبرى، ۱۱، ص ۱۰۳۰ – تاریخ ابوالفداء، ۲، ص ۲۳ – مختصر تاریخ الدول، ص ۱۳۴ – مرآه الجنان، ۲، ص ۱۲ – وفیات الاعیان، ۱، ص ۳۲۱ (چاپ ۱۳۱۰ هجرى) – برخى از اینان داستان مسموم شدن را با تعبیر «گفته مى شود…» بیان کرده اند.
سید جعفر شهیدى، زندگى سیاسى هشتمین امام، ص ۲۰۲.
مانند یعقوبى در جلد دوم ص ۸۰ از تاریخش.
روح الاسلام، سید امیرعلى، ص ۳۱۱ و ۳۱۲
تذکره الخواص، ص ۳۵۵.
نظریه الامامه، ص ۳۸۷.
ارشاد، ج۶، ص ۲۹۵.
عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص ۹- ۳۵۸.
مدینه المعاجز بنا به نقل مرحوم سحاب در کتاب زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۱۵۳.
امالی الصدوق، ص۶۳ – عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص ۲۵۶.
زندگانى حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام ( ترجمه جلد ۴۹ بحار الأنوار)، ص: ۲۷۶ تا ۲۷۹